کد مطلب:275838 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:281

اثر ترسیم جامعه برتر در زندگی کنونی انسان
اساسا طرح مدینه فاضله، از روزگار باستان تا كنون، بدین منظور بوده است كه انسان (كه عشق به تكامل و پیشرفت در او نهفته است، و انگیزه اعتلاجویی و والاگرایی ذاتی اوست)، هنگامی كه به آن اندیشید، و جامعه برتر و زندگی انسانی و عالیتر را تصور كرد، و آن را در مغز خویش پروراند، و بلكه ترسیمهایی از آن را نیز دید، می كوشد تا آن جامعه را بسازد و به آن جامعه برسد، و برای رسیدن به آن، سعی می كند خود و دیگران را مناسب آن بسازد. اسكاروایلد می گوید: نقشه جهان نمایی كه مدینه فاضله را نشان ندهد، حتی ارزش این را ندارد كه به آن نگاه كنند، زیرا این نقشه، مملكتی را كه انسانیت در آن فرود آمده است كنار گذاشته است. هنگامی كه انسانیت در چنین مملكتی فرود می آید، به اطراف نظر می اندازد، و همین كه ناحیه بهتری پیدا كرد، كشتی خود را به سوی آن می برد [1] ... این است كه نوع مكاتب و عموم ادیان، بشر را به این دنیای بهتر توجه داده اند، و مدینه فاضله ای انسانی را ترسیم كرده اند. این همه كوششها و طرحها، برای همین بوده است تا برای اجتماعات افق بیافرینند و چشم انداز خلق كنند.



[ صفحه 18]



زندگیهای پر شكوهتر و بهتر را در منظر انسان آورند. و جهانی تهی از ستم و تباهی در دیدگاه او قرار دهند. تا مردم جهان نپندارند كه انسان - همین گونه كه می بینند - تبهكار و سیه روزگار است. و گمان نبرند كه دیگر، تلاشها برای رفع ستم و دفع ستمگر و پدید آوردن نیكوكاری و بهروزی بی ثمر است و به جایی نمی رسد، بلكه بر یقین باشند، كه زندگی هایی آباد و خوش در پیش است، و ممكن است چنین زندگیها و آبادیهایی به وجود آورد. اینكه می بینید برخی از متفكران بسیار می كوشند تا طرح های نوی به بشر امروز عرضه كنند، برای بیدار كردن همین حس است، یعنی تا انسان، شهر زندگی را ببیند، و به فرارسیدن روزگار سرشار از عدالت و فضیلت، و دور از ناهنجاری و رذیلت، امیدوار باشد. گر چه، برخی از طرحهای مدینه فاضله، در حالت نخستین، وهمی و خیالی است، لیكن همین، موجب انگیزش خلق برای عینیت بخشیدن به آن طرحها می شود، چنان كه بسی از طرحهای دیگر، نخست، خیالی بوده است، و فقط، به صورت اندیشه هایی در مغز رهبری جلوه كرده و به صورت تئوری عرضه شده است، اما بعدها صورت عمل و واقعیت به خود گرفته، و جامعه هایی بر اساس خود، به پیدایی آورده است.



[ صفحه 19]



باید دانست كه مثل اعلا چیزی است و حقیقت واقع چیز دیگر. و باید ملاحظه نمود كه افلاطون، در این نظریات خود ممثل ساخته است چیزی را كه واجب است باشد، نه چیزی را كه امكان وجود داشته باشد. به هر صورت در تشكیل مدینه فاضله، گر چه در عالم لفظ و خیال و خوب و آرزو هم باشد، افلاطون اثری قوی و محكم در حیات معاصر، و همچنین در عصرهای آینده، باقی گذارد. گفته می شود كه در بعضی از شهرهای آسیایی یونان، از سیاست افلاطون متاثر گردیدند، و به بعضی از افلاطونیها متوسل شدند، تا یك نظام سیاسی - كه كم و بیش متناسب و ملائم با مدینه فاضله افلاطون باشد - برای آنها وضع و تاسیس كنند [2] ... و چنانكه ما برای تربیت افراد، شخصیتهای نمونه را نشان می دهیم، و قهرمانان تاریخ را مجسم می كنیم، تا افراد كوشش كنند و خود را به پایه آنان برسانند، و زیباییها و فضیلتهایی را كه در آنان بوده است به دست آورند، همین گونه برای تربیت جامعه، و نمو دادن حس اجتماعی انسان، و برانگیختن او برای به دست آوردن زندگیهای بهتر، بهترین و نزدیكترین راه طرح و ترسیم جامعه های نمونه و آرمانی است، زیرا هنگامی كه اجتماعات، جامعه بهتر (و به اصطلاح، همان مدینه فاضله و تمدن عالی انسانی و طرح زندگی نهایی انسان) را تصور كنند، می كوشند تا آن سان باشند، و راهی را در پیش



[ صفحه 20]



گیرند كه به آن زندگی برسند (به ویژه هنگامی كه از ستمها و تبهكاریها به فریاد آمده باشند). و بهره طرح نو و نوید فردایی پر شكوهتر و روزگاری نكوتر، انگیزه جهش و جنبش كنونی خلقها و جامعه هاست. به همین دلیل است كه همه، از روزگار بهتر و زندگی نیكوتر سخن گفته اند. یكی از علل خود جوشی و تحرك كمونیستها، و اینكه توانسته اند از پیروان خود، مردمی متحرك و انقلابی بسازند، همین چشم اندازی است كه از آینده، در دیدگاه خلق خویش قرار داده اند، و همان نوید به فردای پیروزی است و بهشت كمونیسم، كه در همین زندگی پدید خواهد آمد، و جامعه بی طبقاتی است كه جنگ حتمی طبقات آن را خواهد ساخت. پس باید كوشید تا هر چه زودتر از دنیای پر از ظلم و فساد كنونی رهایی یافت و به آن دنیای آرمانی رسید. بسی از پیروزیها را این مكتب در پرتو همین طرح و تلقین به دست آورده است. اینجا ارزش عقیده شیعه خوب آشكار می شود، كه با مسئله ظهور امام غائب (ع)، چه چشم اندازی عمیق و برتر، جلو چشمها گذاشته، و چه دنیایی انسانی ترسیم كرده است، دنیایی پر از عدل و داد، برای همین انگیختن و همین حس، و برای رسیدن به زندگیی عادلانه و در سایه قانون، به ویژه آن باریك بینیها و تیز نگریها كه در این فكر نهفته است، یعنی همان



[ صفحه 21]



مسئله انتظار فرج و ظهور، كه هر آن و هر روز و هر ماه، انتظار تشكیل آن جامعه است و آن زندگی، و در نتیجه هر روز تلاش و كوشش، برای آن دوران و پدید آوردن شرایط لازم برای آن حكومت. پس از هم اكنون نزدیكی به عدالت است و انسانیت و دوری و بیزاری از ستم و فساد. [3] بی تردید، توده ها، به خاطر مقاصد كلی تلاش نمی كنند، و اگر صد در صد نیز به خاطر ایمان و عقیده باشد - چنانكه در جنگهای پاره ای از خداشناسان و مردمی دیگر می بینیم - باز به خاطر سودی است كه در بردارد، و آسایشی كه در پی خواهد داشت (زیرا همین ایجاد آسایش برای نوع، خود هدفی خدایی است). خلاصه بهشتی را و آسایشهایش را نخست در نظر می گیرند، آن گاه ترك لذت می كنند (مگر نوابغی اندك كه به عینیتها می گرایند و برای نفس واقعیت و حقیقت و ارزشی كه نزد آنان دارد، تلاش می كنند). برای همین است كه پیامبران نوید بهشت را سر لوحه دعوت خویش قرار دادند، تا آینده را روشن كنند و فراخنایی زیبا پیش پای بشر بگذارند، و در پرتو این عقیده، و امید به رسیدن به چنین دورانی، جوشش و جنبشی پدید آورند، و خلق را بر ضد هر چه خرابی و تباهی است بسیج كنند، تا مردمان - حتی گستاخانه - در گرداب سختیها فرو روند، و



[ صفحه 22]



جانفشانیها برخود روا دارند، برای رسیدن به آن ساحل پر آسایش و جاودان. و تنها اسلام است - به خصوص از دیدگاه تشیع - كه این امیدها را در همین دنیا نیز به بشر داده است، و توده ها را (علاوه بر نوید بهشت و دنیای بهتر در عالم دیگر) به فردای بهتر نیز نوید داده، و آینده ای سرشار از خوشی و خرمی و دادگری و انسانیت ترسیم كرده است. و به طور قطع و جزم - چنانكه هیچ گونه تردیدی در آن نمی رود - پیدایش آن را خبر داده است، كه اگر از عمر دنیا، جز یك روز نماند، این زندگی بهتر پدید خواهد آمد. اما دریغ است كه در اجتماعات ما، در اثر تبلیغات غلط گروهی جاهل و تزریقات سوء بداندیشان و... این عقیده اثر تحركی خود را از دست داده است، و تعلیمی كه برای ایجاد حركت و عمل است، اكنون منشا سستی و خمود شده است و به اصطلاح، عامل دینامیك (حركت انگیز) جامعه، عامل استاتیك (سكون آور) جامعه شده است. باری سخن از مدینه های فاضله و كشور خورشید و شهر زندگی بود. همین سان هر چه قرن به قرن پیش بیاییم و تاریخ فرهنگ انسانی را ورق بزنیم، به این آرمانها و این آرزوها بر می خوریم، آرزوی رهبری پاك و حاكمیت قانون، و رعایت



[ صفحه 23]



دقیق عدالت اجتماعی و اقتصادی، و تشكیل حكومت واحد جهانی. از دوران كهن تا كنون، برپایی چنین حكومتی از آرزوهای فلاسفه و مصلحان و پیامبران بوده است. امروز نیز تقریبا عموم فلاسفه و اندیشه مندان و سیاسیون، تنها علاج بیماریهای جامعه بشری، و تنها راه جلوگیری از جنگ و تثبیت صلح را تشكیل حكومت جهانی می دانند. [4] و به گفته كانت: ایجاد نظم جهانی، منوط است به وضع یك قانون جهانی و [5] ... و اینها همه، باز گفتن یك حقیقت است. و آن انتظار پایان دردها، سرگردانیها و بیدادگریهاست، و رسیدن دوران رشد و تكامل، بلكه كمال... و این همه نمونه هایی است از كوششها و تلاشها، برای بهروزی و بهزیستن انسان، و راه یافتن به زندگیی آباد و سرشار از ایمنی و آسایش. و این همان است كه مذاهب آن را خواسته اند، و این همان است كه پیامبران از دورانی بس كهن، برای تحقق بخشیدن به آن به پاخاستند و خروشها بر آوردند و بدین گونه خواستند روشنگر تاریكیها باشند. توده ها را نجات دهند. بیدادگیریها و بهره كشیها را ریشه كن كنند. خدای را حاكم بر



[ صفحه 24]



مردم و زندگی بشناسانند. خلق را از زیر بار بندگی و اسارت غیر خدای عادل مهربان بیرون آورند. زنجیرها را پاره كنند و امرها و فرمانها را فرو گذارند - جز یك فرمان - تا همه در سایه آن، آزاد زندگی كنند و برادر و برابر. گامها برداشتند و مجاهدتها كردند. انسانهای بزرگی در این راه فدا شدند و موفقیتهایی به دست آوردند، اما نسبی بود و زودگذر، و همه با سدها روبرو، لیكن همه این مژده را دادند كه: بساط ظلمها و خدا نشناسیها برچیده خواهد شد. و خدای بزرگ و قوانینش حكومت خواهند كرد. سیستمهای بشری نیز، با ادیان الهی، در این انتظار شریكند. و به گفته راسل، انتظار ماركس هم، همان انتظار مسیحیان است برای رجعت ثانی مسیح. [6] سنتهای خدایی نیز همین را ایجاب می كند. و جهان برای همین آفریده شده است تا بشر فارغ بال و آسوده خاطر، با آرامش و راحتی به پرستش خدای بپردازد، و دردها و فقرها و ستمها او را از مسیر اصلیش - كه قرب به خدا و رسیدن به بارگاه جلال خداوندی است - باز ندارد. از این رو، در بشارتهای كتب آسمانی، بخصوص قرآن، آمده است كه روزگاری فرا خواهد رسید كه: مرا عبادت كنند و كسی را شریك و انباز من قرار ندهند [7] . و در آیه دیگر چنین است:



[ صفحه 25]



در زبور داود نوشته ایم - پس از ذكر - كه، سرانجام، زمین از آن حق پرستان خواهد شد، و بندگان صالح ما وارثان زمین خواهند گشت. [8] مشیت خدایی بر این قرار گرفته است كه موجودات راه كمال پیمایند، و زندگی برای تكامل و ترقی بر پا شده است. پس باید هر موجودی، به كمال نهایی خویش برسد. انسان نیز از این قانون مستثنی نیست، و ناگزیر باید به كمال نهایی خود برسد، آن هم در همه جوانب زندگی، و همه مزایای انسانی. و خود، زندگی اجتماعی و مدنی انسان، از اصیل ترین جوانب زندگی اوست. اینجا مناسب است گفته ای از استاد بزرگ، عالم ربانی و متاله قرآنی، حضرت شیخ مجتبی قزوینی خراسانی بیاوریم: مطابق قواعد فلسفه و حكمت، هر طبیعتی كه در عالم موجود است و قابل زیادت و نقیصه است، به مقتضای اینكه طبیعت، كمال اقصای خود را طالب است، باید فرد كامل از آن طبیعت، در عالم موجود شود. بر این اساس و قاعده، مسائل فلسفی چندی مترتب گردیده است، از آن جمله وجود فرد كامل در بشر است، كه از چنین فردی تعبیر به نبی یا حكیم شده است [9] ... این قاعده كمال اقصی و نهایی، در همه جنبه های



[ صفحه 26]



مربوط به انسان (اجتماعی، مدنی، اقتصادی، معیشتی، اخلاقی، روانی و جز آنها) جریان دارد، و ناگزیر باید زندگی اجتماعی و مدنی انسان نیز به عالیترین شكل خود برسد، و همه استعدادهایی كه در وجود انسان نهفته است آشكار گردد، و به تعبیر روسو: به هدف غایی زندگی برسد [10] ، و تكامل در سراسر زندگی انسان صورت گیرد، و به آخرین صورت ممكن (كمال نهایی در زندگی فردی و اجتماعی، معنوی و مادی) در آید، تا نمونه آن در طبیعت نشان داده شده باشد. [11] و - چنانكه گفتیم - این عالیترین شكل ممكن برای جامعه و زندگی اجتماعی انسان، از دیرگاه، آرمان و آرزوی فلاسفه بوده، لیكن به وقوع نپیوسته است. اما ناگزیر باید به وجود آید، و عدالت و حق مطلق بر جامعه ها باید حكومت كند. تكامل فردی تا اندازه ای - اگر چه نادر و انگشت شمار - در گذشته ها صورت گرفته است. [12] و در گذشته، افراد كاملی داشته ایم كه به گفته ارنست رنان: تمام عناصر انسانیت، با همان تناسب و هم آهنگیی كه در انسانیت وجود دارد، در آنها جمع شده است. [13] و انسانهایی چون بودا و سقراط و مسیح و محمد داشته ایم (یا مردانی بزرگ در دینها و مرامها، و از جمله در دنیای كنونی).



[ صفحه 27]



با این همه، جامعه ها هنوز، به رشد و كمال نهایی خود دست نیافته اند، و به آنجا نرسیده اند كه همگان به كمال استعداد خویش برسند، و دچار موانع نباشند. مردان بزرگ تاریخ اگر چه كوششها كرده اند تا اجتماعی انسانی بسازند، و گاهی برای زمانهایی هم آن را به وجود آورده اند (در اسلام دهساله آخرت حیات پیامبر (ص)، و دوران خلافت حضرت علی (ع)، در قلمرو خود او، نمونه آن است)، لیكن این كوششها با موانع روبرو شده، و تا سر تا سر گیتی گسترش نیافته است، نسبی بوده، مطلق و همگانی نشده است. همه، مقدمات این سیر تكاملی را فراهم آوردند و به ویژه اسلام، كه با پدید آوردن آن فرهنگ عظیم، در همه جنبه های نیازمندی بشر، برای سوق دادن افراد و اتماعات به شكل نهایی و هدف غایی زندگی و تمدن عال انسانی، باری بزرگ و سنگین به دوش كشید. و تمدن عظیم اسلامی، فرهنگ علوم و فضائل انسانی را برای قرنها، در دامن خود پروراند، و از نابودی نگاه داشت. و با تعلیمات زنده خود، انسان را برای صورت نهایی زندگی آماده ساخت، و نوید آن را نیز داد، اما چون به وجود آمدن تمدن نهایی به گذشت زمان (زمان فرهنگی و اخلاقی و گر نه هزارها بار خورشید دمیده و نهان شده است، و بر رشد معنوی و ادراك علمی بشر، آن چیز و بدان مقدار كه لازم است، افزوده نشده است)، و رشد كافی



[ صفحه 28]



جامعه ها و احساس احتیاج، نیازمند بود، از این رو شكل نهایی جامعه آرمانی اسلامی - در یك مدار جهانی - به بعد موكول شد. هنوز انسان در این آرزو به سر می برد، و با ترقی روز افزون دانشها، مشكلات زندگی بشر حل نشده است. هنوز انسان گرسنه است و برهنه و بی مسكن. هنوز مسئله فقر از مسائل لا ینحل [14] زندگی به شمار می رود. [15] بشر در ابتداییترین مسائل وامانده است، و از ضروریترین نیازمندیها محروم است. با همه سیستمها و مكتبهایی كه پدید آمد و ترقیاتی كه به ظاهر نصیب آدمی شد، باز به گفته آلكسیس كارل: بیماریهایی درمان شد، ولی بیماریهایی تازه جایگزین آنها گشت. [16] از این رو هنوز زندگی دردناك است و روزها تیره، و آزادیها پایمال شده، و انسانها محرومند، و حكومت تاریكیها برقرار است، و رژیم بردگی پا بر جای، بردگی با رنگهایی تازه، برسی دشوارتر و سهمگینتر از بردگیهای گذشته. این است سرگذشت انسان!! و شگفتا كه اگر بشر چاره ای اندیشیده و طرحی تنظیم كرده، به یك درد نگریسته و دیگر دردها را ندیده است. و انسان را تا سطح یك ماشین



[ صفحه 29]



خودكار، پایین آورده و به فكر تهیه سوخت افتاده است. بدین سان هر كس به جنبه ای توجه كرده، و برای بر آورد نیازی گام برداشته است. و به اصطلاح، به زاویه ای از زوایای زندگی پرداخته است. این یكسو گرایی و یك جانبه دیدن - نه همه جانبه و همه سویه - برای این بود كه نجات انسان را می خواستند، اما خود انسان را فراموش كردند - بلكه نشناختند - از این رو راه میانه را گم كردند و به سوی افراط یا تفریط گراییدند. این است سرگذشت دیروز انسان، و این است سرگردانی امروز او. آیا آینده هم به سان گذشته ها خواهد بود؟ و سیاهیها زوال ناپذیر است، و دیگر باید مایوس شد و امید به نجاتی نداشت، و راه بیغوله ها پیش گرفت، و زندگی را ترك گفت، زیرا كه زندگی را جز ستم و تباهی پدیداری نیست؟ یا اینكه این شام سیاه را سپیده ای است و زندگی را افقی، و خورشیدی درخشیدن خواهد گرفت. گر چه انسان اكنون در برابر مشكلات شكست خورده است، لیكن شكست كنونی را شكست نهایی نمی توان پنداشت. و نباید پنداشت. از تاگور بشنویم:... و اكنون من مرتكب این گناه نمی شوم كه اعتقادم را نسبت به انسان از دست بدهم، و شكست



[ صفحه 30]



كنونی بشریت را شكست نهایی بشمارم. من به آینده می نگرم، و زمانی را در نظر می آورم كه این فاجعه عظیم به پایان می رسد. تاریخ ورق می خورد، و آسمان دوباره سبك می گردد، و از شهوات تهی می شود... شاید سپیده این صبح روشن، فردا از افق این سو - از افق شرق - برخیزد، كه خورشید نیز از آنجا می دمد. و در آن هنگام انسان شكست نایافته... میراث از چنگ رفته خود را دوباره به چنگ خواهد آورد. [17] به امید آینده، و به انتظار رویش فردا، و بر آمدن آخرین افق...



[ صفحه 31]




[1] لذات فلسفه:389.

[2] پيشوايان فكر:113.

[3] در آخرين بخش كتاب، اين بحث را مشروحتر خواهيد خواند.

[4] نگاه كنيد به: سحر حكومت و افسانه دولت، ج 117:1، حكومت واحد جهاني، اميدهاي نو و تاريخ فلسفه سياسي، ج 3 در اين كتاب - از جمله - اين طور آمده است: براي نيل به اين هدف، كه وحدت عالم است، تا كنون به سه طريق و از طرف سه طبقه، مجاهده به عمل آمده است: 1 - از طريق متافزيكي و نفوذ در ارواح و قلوب مردم، يعني از طريق مذهب، به وسيله پيغمبران. و به طوري كه تاريخ مذاهب نشان مي دهد، هدف كليه مذاهب بزرگ، آن بوده است كه همه ملل عالم را تابع مذهب واحد قرار داده، از اين راه، وحدت ملل عالم را ايجاد نمايند. 2 - از طريق فيزيكي، به وسيله شمشير و زور، و اين شيوه كشور گشايان و جهانگيران بوده است. 3 - از طريق ايدئولوژيكي يا نشر فكر و عقيده. البته گاهي طرفداران هر يك از سه طريق، به طريق ديگر هم، متوسل مي شدند....

[5] سحر حكومت و افسانه دولت، ج 188:2.

[6] درك تاريخ:15 به بعد:... ماركس انقلاب كمونيستي را در مقابل رجعت ثاني و ديكتاتوري طبقه كارگر را به عوض حكومت مقدسين، و اصطلاح دنياي مشترك المنافع سوسياليست را به جاي هزار سالي كه دنيا پس از رجعت ثاني، با عدل و داد اداره خواهد شد، ذكر كرده است...

[7] قرآن كريم، سوره نور (24)، آيه: 55 يعبدونني لا يشركون بي شيئا....

[8] قرآن كريم، سوره انبياء (21) آيه 104: و لقد كتبنا في الزبور من بعد الذكر ان الارض يرثها عبادي الصالحون.

[9] بيان الفرقان، ج 10:5.

[10] در نظر روسو، تشكيل جامعه بين المللي، هدف غايي زندگي بشر خواهد بود، نه آغاز خدمات اجتماعي. - تاريخ فلسفه سياسي، ج 10:5.

[11] كه از اين نمونه كمال است بستگي به گروه و زندگي در جامعه، چون:... روان در تن، و تن در روان، و تن و روان در جامعه، و جامعه در تن و روان فرو رفته است، و همه به من پيوسته اند. زيرا آنچه انساني است، رواني و اجتماعي نيز هست، و روان، بي تن و جامعه متصور نيست. - روانشناسي اجتماعي نيز - به تعبير هايدگر - همراه بودن، به عقيده هايدگر، شروط وجودي عمده انسان همراه بودن است. دنياي ما نوعي دنياي با ديگران است. - همان كتاب:30 و اين همان گفته مشهور فلاسفه قديم است: الانسان مدني بالطبع.

[12] و اين بدان علت است كه فرد شاگرد دبستان جامعه است و درون جامعه تربيت مي شود. اگر جامعه فاسد باشد افراد هم فاسد مي شوند. و آنان كه در محيطهاي فاسد، صالح بار آمدند كساني بوده اند كه توانسته اند بر خلاف مسير، حركت كنند، و از شرايط و مقررات جامعه وارهند. اينان پديد آورندگان جامعه اند نه بار آوردگان آن. و اسلام هم كه به اصلاحات اجتماعي اهميت فراوان مي دهد، براي همين است كه در جامعه فاسد، تربيت افراد صالح بسي دشوار است، زيرا بايد اين روح را در افراد پديد آورد كه بتوانند در درون جامعه، جدا از جامعه، زندگي كنند: كن في الناس و لا تكن معهم.

[13] شناخت روشهاي علوم يا فلسفه علمي، چاپ ششم:9.

[14] نه لا ينحل واقعي، زيرا كه طبيعت غني است، بلكه لا ينحل دستوري، زيرا آنان كه مي خواهند از دسترنج و ثروت ديگران به زندگي مرفهي برسند، نمي خواهند به وضع همان ديگران رسيدگي كنند. و نظامهاي استعماري همين است.

[15] انسان گرسنه، جامعه متمول و مسائل كشورهاي آسيايي و افريقايي.

[16] انسان موجود ناشناخته:31.

[17] كتاب هفته، شماره 22:10.